وقتی میثاقها «تجدید» می شوند!
حمید رضا اسکندری_ رو به گلزارهای شهیدان ،سیل ماشینهای اداری حامل کت و شلوار پوشهایی که برای تجدید میثاق با ارزشهای امام(ره) و انقلاب آمده اند !
آدمهایی دسته های گل در دست ،مدیران را به راهروهای قبور شهدا مشایعت می کنند ! دوربینها از قبل مستقر شده اند تا تجدید میثاق مدیران با شهدا به شیوه گلباران را برای گزارش در کانالهای اجتماعی ثبت وضبط کنند!
مدیران با کت و شلوارهای حواله ای هاکوپیان ، شق و مقتدر بر غربت دالانهایی قبور شهیدان ،گل می گذارند و دوربینها به شکل جنون آمیزی عکس می گیرند و عکس !
مسئولین نگاه خود را با زاویه دوربین منطبق می کنند مبادا کورسویی ریا از قاب دوربینهای عکسبرداری به شبکههای اجتماعی مخابره شود . خضوع و خشوع و اخلاص با دستی که از سر ارادت به سینه چسبانده اند را به وضوح می توان از میان انبوه عکسها مشاهده کرد .
یاد روایت سید شهیدان اهل قلم از شهید مرتضی جاویدی می افتم . همانجایی که شهید مرتضی از دوربین می گریزد و سید مرتضی گریختنش را چنین تعبیر میکند : «نام و نشان سنگینی هاییست که سالکان طریق خدا از آن دو می گریزند . و مرتضی بالاخره هم در مقابل سماجت دوربین تسلیم نشد»
حالا سی و چند سال از جنگ گذشته و شهدا که برخی شان همرزم من بوده اند ردیف به ردیف در آرامش ابدی خفته اند .
با خودم فکر می کنم مبادا وقتی به زیارتشان می روم صدای نفسهایم ،زمزمه های الحمد زیر لبم ،سبقه طولانی زمینی ماندنم و هزار مبادای دیگر خواب را از چشمان همرزمانم برباید ؟!
من ! منی که نفسهایشان را دریافته ام ، پای آواز عاشقانه شان نشسته ام و از قوطی های کنسرو لوبیای سهمیه غذای یک شبانه روزشان جرعه ای آب نوشیده ام حالا به خودم خجالت می کشم .
خجالت میکشم از مخابره مکرر خبرهای این همه سال گرامیداشت هفته های دولتی که مدیرانش میثاق نامه ای بی متن و محتوا را با شهیدان وطن تجدید میکنند !
خجالت می کشم از این تربتهای مقدس ، از هرم نفسهایشان که هنوز گرم گرم است خجالت میکشم !
از اینکه یقین دارم دارند ما را می بینند عین روز روشن !
من فردای قیامت به هر دو مرتضی چه بگویم اگر سوال کردند میثاقتان چه بود ؟!
شما بگویید ! شما مدیرانی که از طلوع صبح رفته اید با شهیدان وطن میثاق ببندید !
رفته اید میثاق این همه سال را تجدید کنید !
ارسال نظر